داستان کوتاه انگلیسی آخرین دایناسورها

توضیح مختصر: در این داستان، تعدادی از بازماندگان دایناسورها تصمیم می‌گیرند که یک‌بار دیگر بر جهان حکم‌فرما شوند اما پس از مدتی با اتفاقات جدید و جالبی روبرو می‌شوند که انتظارش را نداشتند.

زمان مطالعه: 3 دقیقه

سطح: سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل‌های ویدئویی و صوتی

ترجمه‌ی درس

آخرین دایناسورها

دریک سرزمین گمشده از جنگل‌های استوایی، در بالای تنها کوه منطقه، محاصره‌شده در میان یک دهانه‌ی ساخته‌شده از مواد مذاب آتش‌فشانی،یک گروه از آخرین بازماندگان دایناسورهای بزرگ و وحشی زندگی میکردند.

برای هزاران و هزاران سال، آن‌ها از تمامی تغییرات زمین جان سالم بدر بردند. و اکنون با رهبری فراسوتورس بزرگ، آن‌ها داشتند برنامه‌ریزی میکردند که از مخفیگاه خود بیرون بیایند و باری دیگر جهان را به تسخیر خود دربیاورند.

فراسوتورس یک دایناسور خفن از نژاد رکس تیرانوسور بود که با خود فکر کرد که زمان زیادی را به‌صورت منزوی از دیگر جهان گذرانده بودند. برای همین، برای چند سال دایناسورها با کمک یکدیگر، دیوارهای دیواره‌ی بزرگ آتش‌فشانی را خراب کردند. وقتیکه کارشان تمام شد، تمامی دایناسورها به‌دقت دندان‌ها و پنجه‌های خود را تیز کردند؛ تا باری دیگر در دنیا رعب و وحشت ایجاد کنند.

وقتیکه خانه‌ی چندین و چند هزارساله‌ی خود را ترک کردند، همه‌چیز برای آن‌ها تازگی داشت؛ و با آن چیزی که در خانه‌ی خود در میان دیواره‌های آتش‌فشانی به آن عادت داشتند بسیار تفاوت داشت.

اما برای روزها، دایناسورهای قصه ما به‌طور مصممی به راه خود ادامه دادند.

درنهایت از بالای تعدادی کوه، شهر کوچکی دیدند. خانه‌ها و مردم شهر مثل نقاطی ریز دیده میشدند. دایناسورها که هیچ‌گاه انسانی ندیده بودند، از کوهپایه به سمت پایین پریدند، درحالیکه آماده بودند هر چیزی که سر راهشان قرار میگرفت را ویران کنند.

اما، همان‌طور که به آن شهر کوچک نزدیک‌تر میشدند، خانه‌ها بزرگ و بزرگ‌تر میشدند … و وقتیکه درنهایت دایناسورها به آن شهر رسیدند، مشخص شد که خانه‌ها از خود دایناسورها خیلی بزرگ‌تر بودند! پسربچه‌ای که داشت ازآنجا میگذشت گفت: “پدر! پدر! من چند تا دایناسور کوچک پیدا کردم! آیا میتوانم آن‌ها را نگه‌دارم؟”

زندگی نیز این‌چنین است. فراسوتورس وحشتناک و دوستانش به حیوانات خانگی بچه‌های روستا تبدیل‌شدند. وقتی دیدند که سیر تکاملی میلیون‌ها سال، چگونه گونه‌ی جانوریشان را به دایناسورهای ریزه‌میزه تبدیل کرده است؛یاد گرفتند که هیچ‌چیز تا پایان باقی نمیماند، و شما همیشه بایستی برای وفق دادن خود (با شرایط جدید) آماده باشی.

آن دایناسورها هم با تبدیل‌شدن به حیوانات خانگی عالی و شاد با شرایط جدید وفق پیدا کردند.

داستان کوتاه انگلیسی آخرین دایناسورها

لغات مهم:

Tropical: استوایی

Crater: دهانه آتش‌فشان

Ferocious: وحشی

Dominate: چیره شدن، مسلط شدن، به تسخیر خود درآوردن

Awesome: خفن، جذاب، عالی

Demolish: تخریب کردن، ویران کردن

Sharpen: تیز کردن

Claw: پنجه، چنگال

Readiness: آمادگی

Terrorize: رعب و وحشت ایجاد کردن

Resolute: ثابت‌قدم، مصمم

Townsfolk: مردم شهر

Leapt (past of leap): پریدن

Mountainside: کوهپایه، دامنه‌ی کوه

Approach: نزدیک شدن

Turn out: مشخص شدن

Terrifying: وحشتناک

End up: become: در اینجا به معنی تبدیل‌شدن. برای دیدن معانی دیگر این کلمه، داستان عنکبوت در موزه را بخوانید

Evolution: سیر تکامل

Midget: ریزه‌میزه

Adapt: سازگاری، وفق‌دادن

متن انگلیسی درس

مشارکت‌کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
mahdirasouli100 mahdirasouli100 - مشارکت : 0.9 درصد
ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
mahdirasouli100 mahdirasouli100 - مشارکت : 0.1 درصد

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.